محیامحیا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره
تبسمتبسم، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

❤محیا و تبسم آرام جانم❤

دختر باش

دختر باش! دخترونه ناز کن! دخترونه فکر کن! دخترونه احساس کن! دخترونه استدلال کن! دخترونه زندگی کن! اما بدون غم رو به اشتباه توی فرهنگ دخترونه ی تو جا دادن! عاشق شو، که زندگی کنی! یک عمر، زندگی کنی! اما حواست باشه، با حسای الکی که این روزا به عشق تعبیر می شه، به زندگیت کوچکترین خدشه ای وارد نکنی! دختر باش، و افتخار کن که دختری. ...
13 دی 1392

چنین شوهرانی عشق را در زندگی میکشند

– شوهرهایی که تعصب بی جا را با غیرت اشتباه گرفته اند. خانمش را چون یکی شی می پندارد. به نام دوستی و عشق، او را  با توهمات خود زندانی کرده و قوانین ممنوعیت را برای همسر خود وضع می کند. مثلا: جواب دادن به تلفن ممنوع؛ رفتن به خانه پدر و مادر ممنوع؛ سرزدن به دوستان ممنوع؛ درس خواندن و دانشگاه رفتن ممنوع؛ داشتن شغل ممنوع؛ اردو و مسافرت ممنوع؛ استفاده از رایانه و اینترنت ممنوع؛ خندیدن با صدای بلند در محيط خانواده و محارم ممنوع؛ تعریف و توضیح در مورد آقایان ممنوع؛ رفتن کنار پنجره ممنوع؛ نامه نوشتن ممنوع؛ بیرون رفتن از منزل ممنوع .   2 – شوهرهای سلطه جو، زورگو و کنترل کننده؟!  چنین شوهرانی ...
11 دی 1392

دخترم ارزش خودت را بدان

 ارزش خودت را بدان ... بدان که تو قرار است شیرین .. لیلی ...پرنسس ... تمام هستی یک نفر باشی قرار است چشمانت گرما بخش یک نفر  باشد قرار است آغوشت لطیف ترین جایگاه یک نفر  باشد قرار است موهایت نوازش گر بی خوابی های یک نفر  باشد ...
10 دی 1392

شهر منهای وقتی که هستی

شهر منهای وقتی که هستی، حاصلش برزخ خشک و خالی جمــــع آیینه ها  ضرب در تـــو ،  بـی عدد صفر  بعد  از  زلالی می شود گل در اثنای گلزار، می شود کبک در عین رفتار می شود آهـــویی در چمنزار، پای تـــو ضرب در باغ قالی چند برگی است دیوان ماهت ، دفتر شعرهای سیاهت ای که هر ناگهان از نگاهت، یک غزل می شود ارتجالی هرچه چشم است جز چشم هایت، سایه وار است و خود در نهایت مــی کند  بـــر  سبیل  کنایت ،  مشق  آن  چشـــم های  مثـــالی ای طلسم عددها به نامت، حاصل جزر و مدها به کامت وی ورق خورده احتشامت ،  هرچه تقویم فرخنده فالی چشم واکن کـــه دنیا بشورد ،&nbs...
10 دی 1392

فدای توبشم من

دخترقشنگم روز بروز داری بزرگتر میشه وخانم تر.الهی فداتشم من.بعضی وقتا خیلی چیزای جالبی توذهنم میاد که بنویسم اماشرایطش نیست بعد ک میام بنویسم همش یادم میره.الانم اومدی کنار من روصندلی نشستی وداری باخودت حرف میزنی. پارسال خونه قبلیمون ک بودیم هروقت منو بابایی دو دقیقه میومدیم تا باهم حرف بزنیم سریع میومدی خودتوب زور بین ما جامیکردی ودستتومیذاشتی روصورت باباوصورتشومیچرخوندی سمت خودتوتندتند میگفتی بابا بابا با مامان حس نکن{حرف نزن}با من حس کن.{ح بافتحه خوانده میشود}من وبابا واقعا از دست تونمیتونستیم ی کلمه باهم حرف بزنیم. الانم رفتی سراغ بابا.بابا جلوتلویزیون خوابش برده رفتی ی پیشش ی هو دادزدی مامان بابا بالا آوارده باباپاشوببیبن آب دهنت او...
8 دی 1392

ب تکامل رسیدن دختران وپسران

دانشمندان این عقیده را اثبات کرده اند که دختران زودتر از پسران به تکامل عقلی می رسند...   دانشمندان این عقیده را اثبات کرده اند که دختران زودتر از پسران به تکامل عقلی می رسند. کارشناسان دانشگاه نیوکاسل طی بررسیها با اسکن کردن مغز یکصد و بیست و یک داوطلب بین چهار تا چهل سال متوجه شده اند دختران به راستی زودتر از پسرها بزرگ می شوند و این روند علاوه بر جسم تواناییهای مغزی را هم شامل می شود. به گفته آنها با بیشتر شدن سن برخی بخشهای مغز کوچکتر می شوند و پیوندهای غیر لازم بین سلولها از بین می روند. این روند در واقع نوعی بهینه سازی است چون پس از آن تمرکز کردن مغز بر داده های مهمتر راحت تر می شود. به گفته دکتر مارکوس کایزر طی این...
6 دی 1392

عصبانیت وعشق هیج حدومرزی ندارند

مردی در حال ور رفتن با ماشین جدیدش بود.دختر4ساله اش سنگی برداشته بودوبدنه ماشین را خراش میداد. وقتی مرد متوجه شدباعصبانیت دست دخترک راگرفت واز روی خشم چند ضربه محکم به دستش زدغافل از اینکه باآچار در دستش این ضربات را وارد میکند. دربیمارستان دخترک بیچاره ب خاطر شکستگی های متعدد،انگشتانش را از دست داد.وقتی دختر پدرش رادید،باچشمانی دردناک از اوپرسید:پدرانگشتانم کی رشدمیکنند؟پدرخیلی ناراحت شده بود وحرفی نمیزد. وقتی ازبیمارستان خارج شد رفت ب سمت ماشینوچند لگدمحکم ب ماشین زد.حالش خیلی بدبودنشست و ب خراش های ماشین نگاه کرد.دختر نوشته بود «دوستت دارم بابا» ...
5 دی 1392