کودکی
سرمشق های آب بابا یادمان رفت.......رســـم نوشتن با قلم ها یادمان رفت
گل کردن لبخند های هم کلاسی.........در یک نگـــاه ساده حتی یادمان رفت
ترس از معلم ، حل تمرین ، پای تخته.......آن روزهـای بی کلک را یادمان رفت
راه فرار از مشــــق های زنگ اول.............ای وای ننوشتیم آقــــا یادمان رفت
آن روز ها را آنقـــدر شوخی گرفتیم...........جدیت تصمیم کبری را یادمان رفت
شــعر خدای مهربان را حفظ کردیم...........یادش بخیـــر اما خدا را یادمان رفت
سال ها بود درسمان حال و ابتدا......اما چه زود خبر از صاحب حال یادمان رفت
در گوشمــــان خواندند رسم آدمیت..........آن حرف ها را زود امــــا یادمان رفت
فردا چه کاره میشــوی موضوع انشاء........سـاده نوشتیم آنقدر تا یادمان رفت
دیروز تکلیف آب بابا بود و خط خورد........تکلیف فردا اما انسانیت یادمان باشد